سلمان ساوجی
جمشید و خورشید
بخش ۳۴ - رفتن جمشید به اقامتگاه خورشید : در آن خرگه بت موزون شمایل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در آن خرگه بت موزون شمایل چو معنی لطیف و بکر در دل پرستاری« پری رخسار» نامش، پری و آدمی از جان غلامش ز خرگه بانگ زد کای بار سالار چه بار آورده ای؟ بگشای و پیش آر سخن پرداز چین گفت ای خداوند ندارم هیچ کاری من بدین بار که دارد بار مهر بار سالار طلب کردند میر کاروان را سر و سالار خیل عاشقان را ملک چون ذره با جانی پر امید ز جا جست و روان شد سوی خورشید دو درج لعل کان در کان نباشد دو عقد در که در عمان نباشد به رسم هدیه با خود برگرفت آن چو باد آمد بدان خرم گلستان چمان در باغ چون سرو سهی شد به نزد ماه برج خرگهی شد دلش با خویش می گفت این چه حالست همان خوابست گویی با خیالست به بیداری کنون می بینم آن خواب مگر بیدار شد وقت گران خواب مه خورشید چهر اعنی که جمشید چو چشم انداخت بر خرگاه خورشید نماندش تاب و چون مه جامه زد چاک چو نور آفتاب افتاد بر خاک از آن خمخانه اش یک جرعه سر جوش بدادند و برون رفت از سرش هوش گل نمناک را آبی تمام است دل غمناک را تابی تمام است سران انجمن بر پای جستند یکایک چون نبات از هم گسستند بر آن مه چون ثریا جمع گشتند همه پروانه آن شمع گشتند برش عنبر بر آتش می نشاندند گلابش بر گل تر می فشاندند همه نسرین بران و مشک مویان شدند از بهر جم گریان و مویان خبر کردند ماه انجمن را گل آن باغ و سرو آن چمن را برون آمد چو گل سر مست و رعنا به یک پیراهن از خرگاه مینا چو سرو از باد و قد از باده مایل مهش در قلب عقرب کرده منزل ز رنگ عارضش روی هوا لعل خم زلفش در آتش کرده صد نعل خرامان در پی خورشید رویان سلمان ساوجی