سلمان ساوجی
جمشید و خورشید
بخش ۲۷ - کشته شدن دیو به دست جمشید : ز قلب لشکر آمد سوی جمشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز قلب لشکر آمد سوی جمشید چو ابری کاندر آید پیش خورشید بدو راند از هوا سنگ آسیا را ملک از خویش رد کرد آن بلا را دراز آهنگ دیدش قصد پا کرد به تیغش گرد ران از تن جدا کرد نهاد آن گرد ران بر گردن اکوان نگون شد چون به برج شیر کیوان به تیغ دیگرش از پا درافکند به زخمی دیگرش از تن سر افکند سنان را افسری کرد از سر دیو سراسر شد گریزان لشکر دیو ملک شکر خدای دادگر کرد وز آن منزل به پیروزی گذر کرد به قرب هفته ای ز آن کوه بگذشت به هشتم خیمه زد بر عرصه دشت ز گردون خویشتن را بر زمین یافت در آن صحرا نشان آدمی یافت زمین پر سبزه و آب روان دید سرا و قصر و باغ و بوستان دید به دشت اندر خرامان باز یاران به کوه اندر تذر و و باز یاران مقامی دید با امن و سلامت ملک روزی دو کرد آنجا اقامت بپرسید از یکی کاین مرز و این بوم چه می خوانند؟ گفتا: ساحل روم از اینجا چون گذشتی مرز روم است ولی بحری عجب خونخوار و شوم است سلمان ساوجی