خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۴۷: پیداست که از دود دم ما چه برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیداست که از دود دم ما چه برآید یا خود ز وجود و عدم ما چه برآید ای صبح جهانتاب دمی همدم ما باش وانگاه ببین تا ز دم ما چه برآید نقد دل ما را چه زنی طعنه که قلبست بی ضرب قبول از درم ما چه برآید باز آی و قدم رنجه کن و محنت ما بین ورنی ز قدوم و قدم ما چه برآید گفتی که کرم باشد اگر بگذری از ما داند همه کس کز کرم ما چه برآید گر عشق تو در پردهٔ دل نفکند آواز از زمزمهٔ زیر و بم ما چه برآید ور مجلس ما ز آتش عشقت نشود گرم از سوز دل و ساز غم ما چه برآید هر لحظه بگوش آیدم از کعبهٔ همت کایا ز حریم حرم ما چه برآید گفتم که قلم شرح دهد قصه خواجو لیکن ز زبان و قلم ما چه برآید خواجوی کرمانی