خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۳۲: تشنهٔ غنچه سیراب ترا آب چه سود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تشنهٔ غنچه سیراب ترا آب چه سود مردهٔ نرگس پر خواب ترا خواب چه سود جان شیرین چو بتلخی بلب آرد فرهاد گر چشانندش از آن پس شکر ناب چه سود چون توئی نور دل دیدهٔ صاحب نظران شمع بی روی تو در مجلس اصحاب چه سود منکه بی خاک سر کوی تو نتوانم خفت بستر خواب من از قاقم و سنجاب چه سود کام جانم ز لب این لحظه برآور ور نی تشنه در بادیه چون خاک شود آب چه سود دمبدم مردمک دیده دهد جلابم دل چو خون گشت کنون شربت عناب چه سود همچو چشمت چو ز مستی نفسی خالی نیست زاهد صومعه را گوشهٔ محراب چه سود بی فروغ رخ زیبای تو در زلف سیاه در شب تیره مرا پرتو مهتاب چه سود چون بخنجر ز درت باز نگردد خواجو اینهمه جور جفا با وی ازین باب چه سود خواجوی کرمانی