خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۲۴: وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود چو خاک می شوم آن به که خاکپای تو باشم که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود اسیر بند شود هر که بندهٔ تو نگردد جفای خویش کشد هر که آشنای تو نبود ز دیده دست بشویم اگر نه روی تو بیند ز سر طمع ببرم گر درو هوای تو نبود بر آتش افکنم آندل که در غم تو نسوزد بباد بر دهم آن جان که از برای تو نبود بجز ثنای تو نبود همیشه ورد زبانم که حرز بازوی جانم به جز دعای تو نبود بود بجای منت صد هزار دوست ولیکن بدوستی که مرا هیچکس بجای تو نبود دلم وفای تو ورزد چرا که هیچ نیرزد دلی که بستهٔ گیسوی دلگشای تو نبود گدای کوی تو بودن ز ملک روی زمین به که سلطنت نکند هر که او گدای تو نبود چو سر ز خاک برآرند هرکس بامیدی امید اهل مودت به جز لقای تو نبود ترا به چشم تو بینم چرا که دیدهٔ خواجو سزای دیدن روی طرب فزای تو نبود خواجوی کرمانی