خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۰۸: دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود عیش ما هر جا که یار آنجا بود آنجا بود هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذره ئی در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است تا چو بالای تو دایم کار او بالا بود هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود از نکورویان هر آنچ آید نکو باشد ولی یار زیبا گر وفاداری کند زیبا بود حال رنگ روی خواجو عرضه کردم بر طبیب ناردان فرمود از آن لب گفت کان صفرا بود خواجوی کرمانی