خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۹۴: مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند دست من گیر که این طایفه پردستانند آن دو جادوی فریبنده افسون سازش خفته اند این دم از آن روی که سرمستانند در سراپردهٔ ما پرده سرا حاجت نیست زانکه مستان همه طوطی شکر دستانند مهر ورزان که وصالت بجهانی ندهند با جمال تو دو عالم بجوی نستانند عاشقان با تو اگر زانکه بزندان باشند با گلستان جمالت همه در بستانند زلف و خال تو بخط ملک ختا بگرفتند هندوان بین که دگر خسرو ترکستانند زیردستان تهیدست بلاکش خواجو جان ز دستش نبرند ار بمثل دستانند خواجوی کرمانی