خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۹۱: گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق چه غم خورند چو شادی خوران جام جمند چو گنج عشق تو دارند در خرابهٔ دل نه مفلسند ولی منعمان بی درمند چو قامت تو ببینند کوس عشق زنند پریرخان که بعالم بدلبری علمند بقصد مرغ دل خستگان میفکن دام که طائران هوایت کبوتر حرمند بتیغ هجر زدن عاشقان مسکین را روا مدار که مجروح ضربت ستمند چو آهوان پلنگ افکن ترا بینند اگر بصید روی از تو وحشیان نرمند دمی ندیم اسیران قید محنت باش ببین که سوختگان غم تو در چه دمند خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد که بیدلان همه محکوم و دلبران حکمند خواجوی کرمانی