خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۴۰: سریست مرا با تو که اغیار نداند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سریست مرا با تو که اغیار نداند کاسرار می عشق تو هشیار نداند در دایرهٔ عشق هر آنکس که نهد پای از شوق خطت نقطه ز پرگار نداند گر بلبل دلسوخته بیرون رود از باغ باز از سرمستی ره گلزار نداند هر کس که گرفتار نگردد به کمندی در قید غمت حال گرفتار نداند تا تلخی هجران نکشد خسرو پرویز قدر لب شیرین شکر بار نداند هر دل که نشد فتنه از آن نرگس بیمار حال من دلخستهٔ بیمار نداند چون حال دل از زلف تو پوشیده توان داشت کان هندوی دل دزد سیه کار نداند ای باد صبا حال من ارزانک توانی با یار چنان گوی که اغیار نداند خواجو که درین واقعه بیچاره فرو ماند عیبش مکن ار چارهٔ اینکار نداند خواجوی کرمانی