خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۱۸: مردان این قدم را باید که سر نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مردان این قدم را باید که سر نباشد مرغان این چمن را باید که پر نباشد آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی زیرا که هیچ راهی بی راهبر نباشد تیر بلای او را جز دل هدف نشاید تیغ جفای او را جز جان سپر نباشد هر کو قدح ننوشد صافی درون نگردد وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشد گر وصل پادشاهی حاصل کند گدائی با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشد جز روی ویس رامین گل در چمن نبیند پیش عقیق شیرین قدر شکر نباشد چون طرهٔ تو یارا دور از رخ تو ما را آمد شبی که آنرا هرگز سحر نباشد از بنده زر چه خواهی زآنرو که عاشقانرا بیرون ز روی چون زر وجهی دگر نباشد هر کان دهن ببیند از جان سخن نگوید وانکو کمر ببیند در بند زر نباشد افتاده ئی چو خواجو بیچاره تر نخیزد و آشفته ئی ز زلفت آشفته تر نباشد خواجوی کرمانی