خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۰۸: آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد وان لحظه که بنشیند بس شور بپا خیزد از خاک سر کویش خالی نشود جانم گر خون من مسکین با خاک برآمیزد ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده باشد که دلم آبی برآتش غم ریزد با صوفی صافی گو در درد مغان آویز کان دل که بود صافی از درد نپرهیزد گر چشم تو جان خواهد در حال بر افشانم کانکش نظری باشد با چشم تو نستیزد از خاک من خاکی هر خار که بر روید چون بر گذرت بیند در دامنت آویزد از بندگیت خواجو آزاد کجا گردد کازاده کسی باشد کز بند تو نگریزد خواجوی کرمانی