سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۷۷: دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم لاجرم همسایه خورشید تابان آمدم عقل را دیدم سبک سر، یافتم جان را گران سرو را بگذاشتم در کوی جنان آمدم پیش ازین پروانه بودم، دوش رفتم پیش یار خدمتی کردم به سر، شمع شبستان آمدم غرقه و محبوس خود بودم ز خود رفتم برون چون ز ماهی یونس و یوسف ز زندان آمدم ناتوان بودم به بویش، نیم شب برخاستم تا به کویش چون نسیم افتان و خیزان آمدم گفت من قصد سرت دارم، همه تن سر شدم پیش او چون گوی من، سرگشته غلطان آمدم تا برون آید به فتح از غنچه آن گل نیم شب بر درش آرم ز سر، تا پای دستان آمدم بر سر کویش که می رفتم ازین سر من لقب داشتم «سلمان» ولی، زان سر سلیمان آمدم سلمان ساوجی