خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۵۳: مه چنین دلستان نمیافتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مه چنین دلستان نمی افتد سرو از اینسان روان نمی افتد زان دهان نکته ئی نمی شنوم که یقین درگمان نمی افتد هیچ از او در میان نمی آید که کمر در میان نمی افتد عجب از پادشه که سایهٔ او بر سر پاسبان نمی افتد نام دل در نشان نمی آید تیر از او برنشان نمی افتد عشق سریست کافرینش را چشم فکرت برآن نمی افتد کشتی ما چنان شکست کز او تخته ئی بر کران نمی افتد نرود یک نفس که از دل من دود در آسمان نمی افتد چشم من تا نمی فتد پر اشک دیده پر ناردان نمی افتد مرغ دل تا هوا گرفت و رمید باز با آشیان نمی افتد خامه چون شرح می دهد غم دل کاتشش در زبان نمی افتد گشت خواجو مریض و چشم طبیب هیچ برناتوان نمی افتد خواجوی کرمانی