خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۳۱: خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت روشن آن دیده که افتد نظرش بر رویت صید آن مرغ شوم کو گذرد بر بامت خاک آن باد شوم کو به من آرد بویت زلف هندوی تو باید که پریشان نشود زانکه پیوسته بود همره و هم زانویت سحر اگر زانکه چنینست که من می نگرم خواب هاروت ببندد به فسون جادویت بیم آنست که دیوانه شوم چون بینم روی آن آب که زنجیر شود چون مویت عین سحرست که هر لحظه بروبه بازی شیرگیری کند و صید پلنگ آهویت روز محشر که سر از خاک لحد بردارند هرکسی روی بسوئی کند و من سویت مرغ دل صید کمانخانهٔ ابروی تو شد چه کمانست که پیوسته کشد ابرویت بر سر کوی تو خواجو ز سگی کمتر نیست گاه گاهی چه بود گر گذرد در کویت خواجوی کرمانی