خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۲۹: بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت بجز از سخن نشانی نشنیدم از دهانت تو چه معنی که هرگز نرسیده ام بکنهت تو چه آیتی که هرگز نشنیده ام بیانت تو کدام شاهبازی که ندانمت نشیمن چه کنم که مرغ فکرت نرسد بشیانت اگرم هزار جان هست فدای خاک پایت که اگر دلت نجویم ندهد دلم بجانت چه بود گرم بپرسش قدمی نهی ولیکن تو که ناتوان نبودی چه خبر ز ناتوانت چو کسی نمی تواند که ببوسد آستینت برویم و رخت هستی ببریم از آستانت چه گلی که بلبلی را نبود مجال با تو که دمی برآرد از دل ز نهیب باغبانت چه شود که بینوائی که زند دم از هوایت دل خسته زنده دارد بنسیم بوستانت بچه رو کناره گیری ز میان ما که خواجو چو کمر شدست راضی بکناری از میانت خواجوی کرمانی