خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۱: سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحاب سیل فشان چشم رودبار منست سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست غم ار چه خون دلم می خورد مضایقه نیست که اوست در همه حالی که غمگسار منست هلال اگر چه به ابروی یار می ماند ولی نمونه ئی از این تن نزار منست چو اختیار من از کاینات صحبت تست گمان مبر که جدائی باختیار منست خیال لعل تو هر جا که می کنم منزل مقیم حجرهٔ چشم گهر نگار منست کنار چون کنم از آب دیده گوهر شب برزوی تو تا روز در کنار منست مرا ز دیده می فکن که آبروی محیط ز فیض مردمک چشم در نثار منست فرونشان بنم جام گرد هستی من اگر غبار حریفان ز رهگذر منست طمع مدار که خواجو ز یار برگردد که از حیات ملول آمدن نه کار منست خواجوی کرمانی