خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۶۸: گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست گفتا که پری را چکنم رسم چنانست گفتم که نقاب از رخ دلخواه برافکن گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت گفتا که ترا نیز مگر میل میانست گفتم که جهان بر من دلتنک چه تنگست گفتا که مرا همچو دلت تنک دهانست گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم گفتا که گدا بین که چه فرمانش روانست گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست گفتا خمش این کوی خرابات مغانست گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست خواجوی کرمانی