خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۶۰: سحرگه ماه عقرب زلف من مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحرگه ماه عقرب زلف من مست درآمد همچو شمعی شمع در دست دو پیکر عقربش را زهره در برج کمانکش جادوش را تیر در شست شبش مه منزل و ماهش قصب پوش سهی سروش بلند و سنبلش پست بلالش خازن فردوس جاوید هلالش حاجب خورشید پیوست نقاب عنبری از چهره بگشود طناب چنبری بر مشتری بست به فندق ضیمرانرا تاب در داد بعشوه گوشهٔ بادام بشکست سرشک از آرزوی خاکبوسش روان از منظر چشمم برون جست بلابه گفتمش بنشین که خواجو زمانی از تو خالی نیست تا هست فغان از جمع چون بنشست برخاست چراغ صبح چون برخاست بنشست خواجوی کرمانی