خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۳۷: آن نه رویست مگر فتنهٔ دور قمرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن نه رویست مگر فتنهٔ دور قمرست وان نه زلفست و بنا گوش که شام و سحرست ز آرزوی کمرت کوه گرفتم هیهات کوه را گرچه ز هر سوی که بینی کمرست مردم چشمم ارت سرو سهی می خواند روشنم شد که همان مردم کوته نظرست اشک را چونکه بصد خون جگر پروردم حاصلم از چه سبب زو همه خون جگرست نسبت روی تو با ماه فلک می کردم چو بدیدم رخ زیبای تو چیز دگرست حیف باشد که بافسوس جهان می گذرد مگذر ای جان جهان زانکه جهان برگذرست اشک خونین مرا کوست جگر گوشهٔ دل زین صفت خوار مدارید که اصلی گهرست قصهٔ آتش دل چون به زبان آرم از آنک شمع اگر فاش شود سر دلش بیم سرست هر کرا شوق حرم باشد از آن نندیشد که ره بادیه از خار مغیلان خطرست گر بشمشیر جفا دور کنی خواجو را همه سهلست ولی محنت دوری بترست همه سرمستیش از شور شکر خندهٔ تست شور طوطی چه عجب گر ز برای شکرست خواجوی کرمانی