خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۶: زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلال مشربم از لفظ آبدار خودست نثار گوهرم از کلک در نثار خودست من ار چه بندهٔ شاهم امیر خویشتنم که هر که فرض کنی شاه و شهریار خودست اگر حدیث ملوک از زبان تیغ بود مرا ز تیغ زبان سخن گزار خودست نظر بقلت مالم مکن که نازش من بمطمح نظر و طبع کان یسار خودست توام بهیچ شماری ولی بحمدالله که فخر من بکمالات بیشمار خودست چو هست ملک قناعت دیار مالوفم عنان عزمم از آنرو سوی دیار خودست ز چرخ سفله چه باید مرا که نام بلند ز حسن مخبر و فرهنگ نامدار خودست چرا بیاری هر کس توقعم باشد که هر که هست درین روزگار یار خودست جهان اگر چه مرا برقرار خود نگذاشت گمان مبر که جهان نیز برقرار خودست مرا بغیر چه حاجت که در جمیع امور معولم همه برلطف کردگار خودست اگر در آتش سوزان روم درست آیم که نقد من بهمه حال برعیار خودست چه نسبتم ببزرگان کنی که منصب من بنفس نامی و نام بزرگوار خودست مرا ز بهر چه بردل بود غبار کسی که گرد خاطر هرکس ز رهگذار خودست چرا شکایت از ابنای روزگار کنم که محنت همه از دست روزگار خودست باختیار ز شادی جدا نشد خواجو چه بختیار کسی کو باختیار خودست خواجوی کرمانی