خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۴: اگر سرم برود در سر وفای شما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر سرم برود در سر وفای شما ز سر برون نرود هرگزم هوای شما بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد کند نزول بخاک در سرای شما در آن زمان که روند از قفای تابوتم بود مرا دل سرگشته در قفای شما شوم نشانهٔ تیر قضا بدان اومید که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما کرا بجای شما در جهان توانم دید چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما ز بندگی شما صد هزارم آزادیست که سلطنت کند آنکو بود گدای شما گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب که هست روز و شب اوراد من دعای شما کجا سزای شما خدمتی توانم کرد جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه هر آن غریب که گشستست آشنای شما اگر بغیر شما می کند نظر خواجو چو آب می شودش دیده از حیای شما خواجوی کرمانی