خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۵: شبی که راه هم آه آتش افشان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی که راه هم آه آتش افشان را ز دود سینه کنم تیره چشم کیوان را ببر طبیب صداع از سرم که این دل ریش ز بهر درد فدا کرده است درمان را مگر حکایت طوفان چو اشک ما بینی که ما ز چشم بیفکنده ایم طوفان را بقصد جان من آن کس که میکشد شمشیر نثار خنجر خون ریز او کنم جان را عجب نباشد اگر تشنهٔ جمال حرم ز آب دیده لبالب کند بیابان را بعزم کعبه چو محمل برون برد مشتاق بسوزد از نفس آتشین مغیلان را نوباد پای زمین کوب را بجلوه درآر که ما به دیده زنیم آب خاک میدان را مگو بگوی که سرگشته از چه میگردی اگر چنانکه ندانی بپرس چوگان را مکن ملامت خاجو که از گل صد برگ مجال صبر نباشد هزار دستان را خواجوی کرمانی