خاقانی شروانی
قصاید
شماره ۹۵ - در رثاء امام ابو عمر و اسعد: بیدقی مدح شاه میگوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیدقی مدح شاه می گوید کوکبی وصف ماه می گوید بلکه مزدور دار خانهٔ نحل صفت عدل شاه می گوید ذره در بارگاه خورشید است سخن از بارگاه می گوید مور در پایگاه جمشید است قصه از پیشگاه می گوید خاطرم وصف او نداند گفت گر چه هر چند گاه می گوید باز پرسید تا مناقب او مویه گر بر چه راه می گوید نور پیغمبرش همی خواند یاش سایهٔ الاه می گوید مفتی مطلقش همی خواند داور دین پناه می گوید امتش دین فزای می خواند ملتش کفرگاه می گوید آفتابش به صد هزار زبان سایهٔ پادشاه می گوید پشت دنیا ز مرگ او بشکست روی دین ترک جاه می گوید از سر دین کلاه عزت رفت سر دریغا کلاه می گوید چشم بیدار شرع شد در خواب راز با خوابگاه می گوید والله ار کس ثناش داند گفت هر که گوید تباه می گوید خاطرم نیز عذر می خواهد که نه بر جایگاه می گوید هر حدیثی گناه می شمرد پس حدیث از گناه می گوید اشک من چون زبان خونین هم حیلت عذرخواه می گوید مرثیت های او مگر دل خاک بر زبان گیاه می گوید غم آن صبح صادق ملت آسمان شام گاه می گوید گر سوار از جگر سپه سازد غم دل با سپاه می گوید چشم خور اشک ران به خون شفق راز با قعر چاه می گوید دانش من گواه عصمت اوست بشنو آنچ این گواه می گوید آه کز فرقت امام جهان جان خاقانی آه می گوید تا شد از عالم اسعد بو عمرو عالونم وا اسعداه می گوید خاقانی شروانی