حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰۷: کیست پیرِ عاقلان در کویِ تو دیوانه ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کیست پیرِ عاقلان در کویِ تو دیوانه ای چیست شمعِ آسمان با رویِ تو پروانه ای مادرِ دوران نزاید بعد از این مانندِ تو کی به دست آید چو تو از انس و جان جانانه ای من به بیداری نمی دارم توقّع کاشکی دیدمی در خواب خود را با تو در کاشانه ای خانه خالی کرد می باید ز خاشاکِ وجود هر که را باید که باشد هم چو تو هم خانه ای طمطراق از سر برون کردیم از سودایِ تو ما و کنجِ گلخنی و گرده ای و دانه ای روی در رویِ خیالت روز و شب خو کرده ام نیست خوش تر از خیال آباد من گوشانه ای کرده ام یک روی با آیینه ی رویِ تو دل چون مزلزل حال نتوان یافت در هر شانه ای موسمِ آب است و من پیوسته تا گردن در او غرقه بودن از من از بی هوده گوی افسانه ای پیش از این در صَدر شاهم بود تمکین گونه ای بعد از این چون گنج گم کردم کُنج در ویرانه ای با خرد یکباره پیمانِ تحمّل بشکند چون نزاری هر که را بر سر کنی پیمانه ای حکیم نزاری قهستانی