حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸۲: مرا ناگاه پیش آمد بلایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا ناگاه پیش آمد بلایی خلافِ عقل نازل شد قضایی دلم گم شد ندانستم کجا رفت نشانی میدهد هر کس به جایی تفحّص کردم از قوم مسافر مگر گفتم بود مشکل گشایی یکی میگفت دیدم در ختایش گرفتارِ کمند دل ربایی دگر یک گفتم پندارم به کشمیر چنینی دیده ام قیدِ بلایی دگر یک گفت من دیدم به رومش چنین افتاده کار مبتلایی دگر یک گفت نی در زنگبار است چنین دیوانه ی زنجیر سایی دگر یک گفت در بغداد دیدم چنین سرگشته ی شوریده رایی دگر یک گفت دیدم در عراقش ندیدم لیک کارش را نوایی دگر گفت از خراسانش طلب کن به هر موضع که خوش دارد هوایی یکی گفت از قهستان نیست بیرون طلب کن دل فروزی جان فزایی به غمزه ساحری عاشق فریبی به لب جان پروری معجز نمایی جهان آرای رویی دارد الحق که خورشید است در جنبش سهایی نشسته دیدمش جایی که دارد چو فردوس برین خرم فضایی به عزّت بود بر طاق هلالی زخطِّ سبز کرده متّکایی چو رمزش گوش کردم مطلقا بود صفات ابروان آشنایی نزاری وقت آن آمد که بادل درآیی از سرِ صلح و رضایی نشاید کرد بیزاری به یک بار گر از وی دروجود آید خطایی مرو مِن بعد بر دنبال دل بیش برو بنشین به کنج انزوایی حکیم نزاری قهستانی