حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷۹: گر امشب هم چو دوش از در درآیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر امشب هم چو دوش از در درآیی چو روح الله به لب معجز نمایی زهی دولت ولی تا بر که گردی زهی خلوت ولی تا بر چه رایی چه خوش باشد اگر شادان و خندان دگر بار از درم ناگه درآیی رقیبانت اگر مانع نیایند ز هجرانت مگر یابم رهایی چو برداری نقاب از رشکِ خورشید درِ فردوسِ اعلا می گشایی چو بنشینی دمی بر دست گیری شکر می ریزی و جان می فزایی خواصی طرفه داری در لب و چشم که جان می بخشی و دل می ربایی ترا گر زهره خوانم جایِ آن است که خوش می رقصی و خوش می سرایی به کویت آمدم دیروز و گفتم مگر در چشمم آمد روشنایی رقیبِ تیره رویت بر سرِ کوی به من گفت ای فلان آخر کجایی سرِ خود گیر اگر جانت به کارست دگر زنهار تا این جا نیایی بدو گفتم که ای من خاکِ کویت چرا آخر چنین در خونِ مایی چه بد دیدی همه عمر از نزاری مکن بیگانگی هم آشنایی به من گفت ای فضولی چون تو هرگز نمیشایی به خود ما را نشایی حکیم نزاری قهستانی