حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۱۸: جان برای تو که هم جانی و هم جانانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان برای تو که هم جانی و هم جانانی سر فدای تو وگرنه من و سرگردانی سرسری از سر کوی تو نیارم برخاست کار دشوار نگیرند بدین آسانی خام را طاقت پروانه ی پر سوخته نیست نازکان را نرسد شیوه جان افشانی پیشِ خایسکِ ملامت به ارادت نگرید مرد باید که چو سندان بنهد پیشانی پی تو آرام گرفتن بود از ناکامی با تو گستاخ نشستن بود از نادانی راه آن است که با رای تو سازم ورنه حاصل غالی و قاصر چه بود حیرانی فاش کردند رقیبانِ تو سرِّ دلِ من چند پوشیده بماند نظر پنهانی تا بماند تر و شاداب نهالِ غمِ تو واجب آن است که بر چشمِ مَنَش بنشانی در خم زلف تو دیدم دل خود را روزی گفتَمَش چونی و چون می رهی ای زندانی گفت آری چه کنم گر ببری رشک از من هر گدا را نبود مرتبه ی سلطانی راستی حدِّ نزاری نبود صحبتِ تو پس اگر بر سر کوی تو کند دربانی حکیم نزاری قهستانی