حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۹۲: خوش بود به صبح دم زمزمه ی خروسِ می
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش بود به صبح دم زمزمه ی خروسِ می زنده دلا نمی کنی تجربه از نشاطِ وی از نفحاتِ صبح دم بهره نگیری ای صنم باز نشین ز خواب و کف پیش کن و بخواه می حور و شرابِ نقد را هر دو به دست می شود عشوه نمی خریم ما وعده ی نسیه تا به کی باد ببرد مملکت خاک بخورد سلطنت نامِ نکو بماند و بس از جم و کی قباد و کی راست نشین و پاک رو نیک نیوش و بد مگو وای اگرت به عاقبت سوزِ دلی بود ز پی جانِ من است جامِ می باز مگیر جان ز من قصد هلاک چون منی از تو روا بود نه هی نقضِ وجودِ دوستان شرطِ یگانگی بود خاصه وجودِ بی دلی کو به وجودِ تست حی محتسب از قفایِ ما باز نمی شود دمی راست چنان که می رود از پیِ آفتاب فی مرهمِ درد می نهم بهرِ علاجِ دردِ دل از پیِ آن که مدّتی توبه نهاده بود کی عشق درآمد از درم گفت تویی نزاریا ساکنِ انزوا چنین کرده بساطِ عیش طی با دو حریفِ یک جهت کُنج گزین و باده خور صرف مکن ولی زمان بر دف و چنگ و نای و نی حکیم نزاری قهستانی