حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷۸: بر آن سری که دل مستمند ما بخلی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر آن سری که دل مستمند ما بخلی اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی تو را رسد که اگر که بر قبیله ی آدم به حسن ناز کنی حق به دست توست بلی به بوسه ای ز تو راضی نبوده ایم بیار که در صفا و کرم نوش لعل و بحر دلی بیا به جان عزیزت که روزگار مبر مجال گفت و شنو نیست تا کی از لک ولی به جان تو که ز پیکان تیر هجرانت جراحت است مرا بر میان جان اجلی مرا ولایت آن نیست کز تو بر بخورم غم فراق تو جان مرا بس است ولی هدایت است غمت تا کجا فرود آید کفایت است نه کسبی بلی که لم یزلی محبت تو نه آنست کس دلم برود محب معتقدم معتقد نه معتزلی هنوز بعد قیامت همان محب تو ام کجا زوال پذیرد محبت ازلی وفا و عهد تو محکم است در سینه چنان که اعتقاد نزاری به خاندان علی حکیم نزاری قهستانی