حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷۱: مرا با دوست می افتد به هر وقتی و هر حالی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا با دوست می افتد به هر وقتی و هر حالی ملاقاتی نمی گویم به هر ماهی و هر سالی نظر بر هر چه اندازم جمال دوست می بینم خیالش پیش چشم من بر استد هم چو تمثالی کسی را دوست می دارم که گر مشاطه حسنش به رویش برکشد نیلی ز غیرت می شوم نالی به سر بر می رود دودم ز آتش خانه ی سینه گر از دفع رقیبانش فتد در وعده اهمالی بیا ای ساقی و ساغر دمادم بر کف من نه پیاپی ده ز پیمانی نیی کم تر ز کیّالی شراب و شاهدم باید که باشد دایم آماده جز اینم در همه عالم به گردن نیست اغلالی مبین گو معترض ما رو به چشم کثرت و ذلت که در مضمون هر نقصان بود پوشیده اکمالی کجا کون و مکان گنجد درون سینه ی آن کس که باشد در دل تنگش ز مهر دوست مثقالی فدای دوست باید شد به رغبت همچو عیاران نباید گشت گرد سر ز هر سو هم چو محتالی ز جان بازان وفا جویند نه از هر تن آسایی که بار عشق بردن را بباید جست حمّالی به پای هر هوسناکی به پایان کی شود این ره ز دستان داستان آید نه از دستان هر زالی بباید روزگاری تا پدید آید به دوران ها مثال لیلی و مجنون سلامانی و ابسالی ملامت گوی را گفتم چه میخواهی نزاری را نزاری می کشد باری نیازی می کند لالی چو مرغی در قفس تا کی بود دل مرده و غم گین بهل تا آشیان گیرد برافشاند پر و بالی حکیم نزاری قهستانی