حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۶۲: ترا با خویش کاری نیست تا با خویشتن باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترا با خویش کاری نیست تا با خویشتن باشی اگر از خود برون آیی همه جان غیر تن باشی به رغبت اقتدا باید به صاحب عهده ای کردن نمی دانی که تا با خویش باشی اهرمن باشی چنان باید اگر داری امید از حق به آمرزش که باشی پس رو آل محمد تا حسن باشی گریبان ده به دستِ عزت و تسلیم کن مطلق که موقوف خودی تا در حجاب پیرهن باشی زنان را نبود از سوزن به سر نه مرد را پس گر بماند سوزنی با تو هنوز از سوی زن باشی رفیقان در معارج برگذشتند از صراط و تو روا باشد که در دنیا به بویی مُرتَهَن باشی بتِ صورت پرستان را شکستن نیست چندانی هوا را بشکنی آن گه به معنی بت شکن باشی مُعوَّل بر خدا کن در مقامات غم و شادی چرا آخر به حالت های دنیا مُمتَحن باشی به عزلت چون نزاری گوشه یی گیر و قناعت کن به قوت الیوم تا شایسته هر انجمن باشی حکیم نزاری قهستانی