حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۶۱: مرا تا جان و دل باشد به جای جان و دل باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا تا جان و دل باشد به جای جان و دل باشی وگر این هر دو می خواهی ببر از ما بحل باشی اگر با ما نپردازی و با یار دگر سازی همان نامهربان باشی همان پیمان گسل باشی بیا یارا مشو در عهده یعهدی چنان نازک نباید دعوییی کردن که از معنی خجل باشی چو در گرما و سرما عاجزی اولی تر آن باشد که در آب و هوای سازگار معتدل باشی اگر خواهی که بی مانع به جانان متصل گردی ز ترکیب وجود خود به کلی منفصل باشی توانی دید واحد را به نور دیده ی باطن به شرط آنکه از کُحلِ هدایت مُکتحل باشی اگر امروز برخیزی و دریابی قیامت را وگرنه چون گران جانان بسی در زیر گل باشی ترا باید به کوشیدن ز خود این راز پوشیدن بدو چون مکتحل گشتی به خود چون مشتغل باشی چنان کن تا چنان سازی کزو با خود نپردازی چو ببریدی ز خود فی الجمله با او متصل باشی نزاری شرط دعوی محبت چیست می دانی که زیر سنگ آس امتحانش محتمل باشی گِل آدم به آب عشق بسرشتند از مبدا چه گل باشی که عاشق بر گل و آب چِگِل باشی حکیم نزاری قهستانی