حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵۷: بمیرو تا نبود هم نفس مزن نفسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بمیرو تا نبود هم نفس مزن نفسی که مرگ بهتر از این زندگی بود به بسی چو با کسی نبود عهد روزگار عزیز هباست گر همه عمری بود اگر نفسی تو زاهدی و منم فاسقی چه میگویی کدام به تو به خود می روی و من به کسی به صدر خاص به خاصی توان رسید بلی که عشق گوهر خاص است و عقل عام خسی به گوش جان بشنو صور حق نه هم چو خران که مولعند به بانگ میان تهی جرسی از آن قبل هوس روی دوست می کندم که آدمی بچه را چاره نیست از هوسی مرا کی ام که تمنای وصل دوست بود کجا به دولت عنقا رسد چو من مگسی نزاریا برو و دامنی به دست آور که کس بدو نرسیده ست جز به دسترسی حکیم نزاری قهستانی