حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲۵: گر امشبم چو دوش به سر باز بگذری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر امشبم چو دوش به سر باز بگذری لطف است و دل نوازی و مملوک پروری در شیشه دیده اند گروهی شنیده ام من دیده ام ولیکن در خواب خوش پری چون آفتاب از عظمت بر فلک رویم گر چون همای بر سرِ ما سایه گستری بر حلقه های زلفت وقف است سرکشی بر گوشه های چشمت ختم است دل بری گر زیرِ خاک باشم وگر خاک زیرِ پای من خاکِ آن زمین که بر آن خاک بگذری بر آستان نشسته و دل در تو بسته ام باشد که هم به ما ز سرِ لطف بنگری ما راستانِ کوی توایم از عدو چه باک با سرو کس غلو نکند راست منظری ما ز ابتدایِ کون محّبِ تو بوده ایم اسرارِ آن سری نتوان داشت سرسری فریاد ما نمی رسی و ره نمی دهی آری کجا بریم ز دست تو داوری در راه بس که دیده به رویم فرو گریست آبم به زیرِ پای روان شد کَری کَری از آب گیرِ دیده نشد مردمک برون هر چند جهد کرد بسی در شناوری خوابم نمی برد که کند بر مریضِ عشق گاهی بلا لحافی و گه درد بستری ماییم و جرعه ای و جفایِ همه جهان ای یارِ غم گسار بخور غم چه می خوری گویند خونِ رز به ستم جز تو کس نریخت آری نزاریا مگر این پی برون بری حکیم نزاری قهستانی