حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۷۵: دریغا گر شبی روزی تو را پروای ما بودی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دریغا گر شبی روزی تو را پروای ما بودی وگر خود یک زمان بودی گدایی پادشا بودی اگر دانستمی کز تو توانستی به سر بردن به دست آوردمی یاری اگر از هر کجا بودی ولیکن تو نه آن یاری که باشد کس به جای تو و گر بودی چو عقل از عشق و کفر از دین جدا بودی چو از مبدای کون اضداد را از هم جدا کردن مقرر شد وگر نه این و آن روی و ریا بودی اگر بی درد درمانی میسر می شدی هرگز عذاب آباد دنیا سر به سر دارالشفا بودی به دست کیست کاری یا که می داند به خود چیزی و گر بودی به حق بر یک دگر فرقی که را بودی چو فرعونش بیفکندی به دست قهر در اسفل گرش هم چون کلیم الله عصایی اژدها بودی چو روح الله گرش بودی دلی روشن دمی گیرا مقاماتش ز تحت الارض بر اوج سما بودی به جای ارتقای خویش صاحب وهم خود را بین نیازی گر چو آه من روان بودی روا بودی نزاری عاقبت روزی از این غرقاب بگذشتی اگر خوی تو با بیگانگان شهر آشنا بودی حکیم نزاری قهستانی