حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۲۱: گر نداری خبر از چشمه ی حیوان به من آی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نداری خبر از چشمه ی حیوان به من آی تا به سرچشمه ی خضرت برم انگشت نمای اگرت طاقت تشنیعِ جَهول است بیا در خرابات و درِ می کده بر خود بگشای نی غلط رفت که از خویش برون آمدن است وان جهانی ست که آن جا نه جهان است و نه جای وان چه جای است و مقاماتِ برانداختگان که در آن جا نبود نه دل و دین نه سرو پای ور سرِ بی سر و سامانت به برگ است و نوا هرچه از خویش برون آمده باشی به من آی ناشری پوش نه کم خا و نخ و اطلس و خز نیستی کرمِ قَزین بیش به خود برمتنای رفته تا سایه ی پای علم عشق خوش است بیش هم پهلوی دیوارِ پی آزرده مپای رای تو آفتِ دین تو و رنج دل تست جنبشی کن ز خودی برشکن ای صاحب رای عقل مشاطه ی رای آمد و رای احول چشم چشم احول نپذیرد چو رخ خوب آرای طمع خیر نزاری ببر از کون و مکان چه تمتع ز جهانی که بود حادثه زای حب ذریه ی اولادِ حبیب الله بس هم برین باش و برین هیچ دگر برمفزای حکیم نزاری قهستانی