حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۱۸: به مزدِ جان خود بر من ببخشای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به مزدِ جان خود بر من ببخشای دمی در کلبه ی احزان ما آی چه معنی دارد این نامهربانی بیا ای رشک مهر عالم آرای بیا ای دیده را چون روشنایی که بر چشمِ جان بینت کنم جای تن و جان و دل و دین صرف کردم دگر گر التماسی هست فرمای چو شد مُلک وجودم از تو بلغاق مرا زین بیشتر بلغاق منمای به جانت دوست می دارم به جانت که بستان جانم و بر جان ببخشای تو روحی و لبت آبِ حیات است مکاه از جان من در عمرم افزای نیارم دامنت از دست دادن به دستانِ رقیبِ بی سر و پای مرا با این شکر نی چاشنی هست برو گو مدّعی و ژاژ می خای مکُش آخر نزاری را به زاری چنین بر خونِ ناحق دست مگشای نمی ترسی در روزِ مظالم بگیرم دامنت ای سرو بالای حکیم نزاری قهستانی