حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۰۱: مسلمانان دگرباره به کوی افتادم از خانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسلمانان دگرباره به کوی افتادم از خانه ندانم تا چه بودستم که نه خویشم نه بیگانه نه چون زهّاد در زهدم نه چون عبّاد در طاعت نه چون فسّاق در فسقم نه چون رندان به می خانه نه با کیشم نه بی کیشم نه با خویشم نه بی خویشم نه سلطانم نه درویشم نه فرهنگم نه فرزانه نه باهوشم نه بی هوشم نه گویایم نه خاموشم نه هُش یارم نه مدهوشم نه با عقلم نه دیوانه نه غمگینم نه دل شادم نه مملوکم نه آزادم ز دست خود به فریادم نه آبادم نه ویرانه مرا چون نیست مأوایی نه در کوه و نه در صحرا مرا چه مکّه چه بطحا چه ترکستان چه فرغانه نه شرقی ام نه غربی ام نه علوی ام نه سفلی ام نه در دوزخ مرا کاخی نه در فردوس کاشانه نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش نه صیدم من نه صیّادم نه دامم نیز و نه دانه نه عرشی ام نه فرشی ام نه جنّی ام نه انسی ام ندانم تا چه مرغی ام که نه شمعم نه پروانه نه اندر هستیِ هستم نه هستی هست در دستم نه تن هستم نه دل هستم نه جان هستم نه جانانه نه تازی ام نه رازی ام نه حربی ام نه غازی ام نه حدّی ام نه تازی ام نه نامردم نه مردانه نه بر کارم نه بی کارم نه با یارم نه بی یارم مسلمانان نمی یارم بگفتن چیست افسانه الا ای پیر فرزانه قدم در نه به می خانه وزان خنبِ ملوکانه به من ده پُر دو پیمانه که رفت از حد شکایت ها درازست این حکایت ها نی ام مردِ روایت ها من و دُردی و دُردانه نزاری گر تو زیشانی برستی از پریشانی که باشد مردِ پیشانه هم ایشانند پیشانه حکیم نزاری قهستانی