حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۰۰: گرانجانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گران جانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی اگر روزی دهندت ره درون بارِ می خانه تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی که بر هرزه بریزد مردِ دهقان بر زمین دانه چه می لافی که من هستم به جان مشتاقِ وصل او کجا آری فرودش چون نداری جای جانانه نزولِ پادشاه و بر قماش ما و من منزل نباشد لایق گنج نهان هر کنج ویرانه دلی می بایدت از خویش و از بیگانه ببریده ترا با این چه کارست ای ز من چون خویش بیگانه اگر در مسکرات آیی ببینی کز خردمندان تفاوت ها بود با دین براندازانِ دیوانه گر از اول درآیم تا به آخر با تو برگویم نداری باور و داری معما جمله افسانه چو تو خود را ندانی پس چه می دانی نزاری را نزاری شمع عشّاق است و عقل و نفس و پروانه حکیم نزاری قهستانی