خاقانی شروانی
قصاید
شماره ۵۹ - در رثاء خانوادهٔ خود: دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند وز یار یادگار دلم یاد کرد ماند بر شاخ عمر برق گذشت و خزان رسید یک نیمه زو سیاه و دگر نیمه زرد ماند بر نخل بخت و گلبن امیدم ای دریغ خار بلا بماند، نه خرما نه ورد ماند عمرم بشد به پای شب و روز و غم گذاشت موکب دو اسبه رفت و همه راه گرد ماند دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت یک لحظه جفت بود و همه عمر فرد ماند گردون نبرد ساخت به خون ریز با دلم در دیده خون دل ز نشان نبرد ماند خاقانیا چه ماند تو را کاندهش خوری؟ کانده دلت بخورد و جگر نیم خورد ماند خاقانی شروانی