خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۲۹۶: شد آبروی عاشقان از خوی آتشناک تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد آبروی عاشقان از خوی آتش ناک تو بنشین و بنشان باد خویش ای جان عاشق خاک تو بس کن ز شور انگیختن وز خون ناحق ریختن کز بس شکار آویختن فرسوده شد فتراک تو ای قدر ایمان کم شده زان زلف سر درهم شده وی قد خوبان خم شده پیش قد چالاک تو بردی دل من ناگهان کردی به زلف اندر نهان روزی نگفتی کای فلان اینک دل غم ناک تو ای اسب هجر انگیخته نوشم به زهر آمیخته روزم به شب بگریخته زان غمزهٔ بی باک تو مرغان و ماهی در وطن آسوده اند الا که من بر من جهانی مرد و زن بخشوده اند الا که تو دل گم شد از من بی سبب برکن چراغ و دل طلب چون یافتی بگشای لب کاینک دل صد چاک تو دل خستگان را بی طلب تریاک ها بخشی ز لب محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو خاقانی شروانی