خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۵: آن دم که صبح بینش من بال برگشاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن دم که صبح بینش من بال برگشاد آن مرغ صبح گاه دلم تیز پر گشاد دولت نعم صباح کن نو عروس وار هر هفت کرده بر دل من هشت در گشاد وان پیر کو خلیفه کتاب دل من است چون صبح دید سر به مناجات برگشاد مرغی که نامه آور صبح سعادت است هر نامه ای را که داشت به منقار سر گشاد پیکی که او مبشر درگاه دولت است در بارگاه سینهٔ من رهگذر گشاد هر پنجره که تنگترش دید رخنه کرد هر روزنی که بسته ترش یافت برگشاد آمد ندای عشق که خاقانی الصبوح کز صبح بینش تو فتوحی دگر گشاد بی سیم و زر بشو تو و با سیم بر بساز کز بهر تو صبوح دوصد کیسه زرگشاد خاقانی شروانی