خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۷: آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد آواز بی نیازی از آسمان برآمد تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت روز جهان فرو شد راز نهان برآمد هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی خود بی مصاف جانا با او توان برآمد خاقانی شروانی