حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۵۳: خوش است بر لبِ قلزم نشسته در باکو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش است بر لبِ قلزم نشسته در باکو به یادِ رویِ تو ساغر به دست امّا کو شرابِ راوق و آوازِ چنگ و ضربِ اصول من و تو و دو حریفِ دگر دریغا کو به کامِ دل ز فلک داد عیش بستانیم به یک صبوح ولی مجلسی مهیّا کو چه چاره کردم و دریا نمی شود مغلوب که در کشم به دمی کشتیِ چو دریا کو شدم نزار چو سوزن در انتظارِ خلاص سری ز رشتۀ این انتظار پیدا کو ز هر مراد توان بهره برگرفت به صبر بلی به صبر ولی خاطر شکیبا کو اگر ثباتِ قدم را به خویشتن داری دلی به کار شود، دل کجاست ما را کو سیاه شد جگرم بس که خویشتن دیدم ز خویشتن بَسَم آخر دلِ مصفّا کو به نقدِ وقت قناعت کنم که «اَین الوقت» گذشت دی و نزاری امیدِ فردا کو حکیم نزاری قهستانی