حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۵: دریغ آن همه امّیدِ من به یاریِ تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دریغ آن همه امّیدِ من به یاریِ تو دریغ آن همه اخلاص و دوستاری تو کجا شد آن همه پیوند و مهربانی ها کجا شد آن همه سوگند و جان سپاری تو همان نیی که شبان در فراقِ من تا روز به آسمان برسیدی خروش و زاری تو همان نیی که جهانی به رشک ما بودند هم از محبّت من هم ز دوست داریِ تو غریب نیست جنون از دلِ فضولیِ من شگفت نیست فریب از زبانِ جاری تو عزیز بودم چون نورِ دیده در همه چشم چو خاکِ ره شدم اکنون به سعیِ خواریِ تو جزایِ خدمتِ من بود و شرطِ عهد و وفا خدایِ تو بدهادم ز حق گزاری تو مرا ز رویِ تو باری بسی خجالت هاست نه از گناهِ خود امّا ز شرم ساریِ تو روا بود که برون آورم دل از سینه به پیش سگ فکنم از ستیزه کاری تو وگر حدیث کنم خود دلت به درد آید که در چه غصّه جگر می خورد نزاریِ تو حکیم نزاری قهستانی