حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۲: دلبرا در آرزویِ رویِ شهر آرایِ تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل برا در آرزویِ رویِ شهر آرایِ تو عمر من بگذشت و من نگذشتم از سودایِ تو گر مرا آن دست رس باشد که بادِ صبح را دامنت بگرفتمی افتادمی در پایِ تو بر گذرگاهِ تو می خواهم که در خاکم نهند تا مگر بر خاکم افتد سایۀ بالای تو بیش ازین طاقت نمی آرم بکن درمانِ من زانک خونم می خورد هجرانِ دردافزایِ تو مرحمت کن در هلاکِ جانِ من چندین مکوش گر فراق این است حاجت نیست استیلایِ تو جز ترا ره نیست در خلوت سرایِ جانِ من خود محال است این که بنشیند کسی بر جایِ تو از خیالت پرس اگرچه بر تو خود پوشیده نیست تا به فرصت عرضه دارد حالِ من بر رأیِ تو غرق شد در بحرِ عشقت چون نزاری سد هزار خود نزاری چیست کم تر قطره از دریایِ تو حکیم نزاری قهستانی