حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۱۶: الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک چون کنم با دل که کمتر می کند فرمان من مردم آگه نیست از تاویل روز رستخیز من بگویم چیست آن شب های بی پایان من دل کبابی بود و اکنون خون شده در دامنم می چکاند قطره قطره چشم خون افشان من تن حصیر نفت آلوده ست و آتش در میان هم سر از جایی برآرد آتش پنهان من دوست میدارم که را آن را کز اول بسته اند با شکنج حلقه های زلف او پیمان من بعد ازین دل در ضلالت می رود یعنی که شد زلف او استغفرالله العظیم ایمان من دل به زاری خون شد و جانم به خواری می برد بر نزاری رحمتی کن آخر ای جانان من حکیم نزاری قهستانی