حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۱۳: باد صبا هر نفس تازه کند جان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باد صبا هر نفس تازه کند جان من کز نفسش می دمد بوی گلستان من بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند بلبل شوریده را طاقت دستان من فصل ریاحین و من حبس به زندان تن جلوه کنان در چمن سرو خرامان من رای سفر زد مرا عقل به دیوانگی ای که سرآسیمه باد عقل خطادان من زود هلاکم کند درد جدایی که عشق بازنگیرد چنین دست ز دامان من جامه درم تا به روز هر شب و هر بامداد تازه غمی برکُند سر زگریبان من شعله زند بر اثیر آتش هجران دوست دود برآرد ز سر سینه ی سوزان من عیش و نشاط و طرب جمله فراموش کرد زین همه محنت که دید خوی تن آسان من جمع نباشد دلم خواب نیابد سرم تا نکند دیده باز بخت پریشان من آه نزاری بسوخت پرده ی ناموس و صبر فاش نکرد ای دریغ قصه ی پنهان من حکیم نزاری قهستانی