حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۰۸: مرا که دوست تو باشی نترسم از دشمن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که دوست تو باشی نترسم از دشمن اگر جهان به سرآید من و تو و تو و من من و تو شرک بود آن تویی نه من غلطم ز رویِ لطف بپوشی برین خطا دامن بکش مرا تو بمان تا من از میان بروم به خونِ من نه دیت بر تو واجب و نه ثمن به منزلی که تو باشی مرا چه راهِ نزول که در مقامِ ملایک نگنجد آهرمن محبتّی که ز تو در درون سینۀ ماست نگنجد از رهِ انصاف در زمین و زمن به عهدِ حسنِ تو شد اهلِ راز را معلوم که هر که جز تو پرستید لات بود و وَثَن بهارِ عمر چو بگذشت و روزگارِ نشاط چنان بود که به هنگامِ برگ ریز چمن نزاریا چه کنی چاره نیست جز تسلیم چو سیل بر بُنه افتاد و برق در خرمن مرا برفت به غرب ز دست دامنِ دل کنار ارمن و گُرجم چه گُرج و چه ارمن حکیم نزاری قهستانی