حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۰۷: الغیاث از همنشینان خیالآمیزی من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
الغیاث از هم نشینان خیال آمیزی من شادی رویِ سحرخیزان شب خون ریزِ من بی دل آرامی که هر دم بر کفم جا می نهد بیش آرامی نگیرد طبعِ شورانگیزِ من جان ِ شیرین بر دهان می آیدم فرهادوار مالک ِ موت است اگر باورکنی پرویزِ من هم چو شیرین در هوای خسرو از بس اشتیاق بر براق آسمان دارد سبق شبدیزِ من چون همه اسبابِ عیش و کام رانی در وی است گوشۀ باغ گریزآباد بس تبریزِ من کس نمی داند نزاری از کجا افتاده است شور در عالم ز نوکِ خامۀ سرتیزِ من در عذاب ِ دوزخم بی دوست می دانم که نیست جز شبِ هجران به نسبت روزِ رستاخیرِ من داد خواهم خواست از بی دادِ خوبان روزِ حشر در قیامت دامنِ یارست دست آویزِ من حکیم نزاری قهستانی